علیرضا جوکار·۱۰ ماه پیشلیلاساعت ۳ بعد ازظهر یک روز تابستونی بود که به لواسون رسیدیم و پدرم زنگ خونه آقای جعفری دوست و همکار صمیمیش رو زد . صدای دخترونه ای پرسید «کیه…